عدول از كفر و گرايش به اسلام
وارث كافر اصلى كه به واسطه صفت كفر ممنوع از ارث مورث خويش گرديده است چنانچه تا قبل از تقسيم يا انتقال تركه ميت مسلمان گردد، اگر ساير اسباب و شرايط ارث بردن نسبتبه وى موجود باشد همچون ورثه مسلمان تلقى مىشود و به نسبتسهمالارث خود مىتواند از ماترك بهره گيرد، (113) بنابراين اگر مسلمانى فوت كند و از خود وارثى مسلمان و كافر به جا گذارد وجود شخص مسلمان در ميان وراث باعث ممنوع شدن كفار از كل سهم الارث مىگردد و تمام مال به وارث مسلمان تعلق مىگيرد. حال اگر كافر وارث قبل از تقسيم يا انتقال تركه، مسلمان شود وارث محسوب مىگردد و داخل وارثان ديگر مىشود حصه خود را خواهد گرفت، اما چنانچه پس از تقسيم يا انتقال تركه مسلمان گردد نسبتبه ارث مورث خود حقى ندارد و به هنگام فوت مورث چنان فرض مىشود كه معدوم بوده و وجود خارجى نداشته است. (114)
در تحليل فقهى مانعيت كفر بيان مىشود، كافر به دليل كفر از نظر شرعى موجود محسوب نمىشود بنابراين از ابتدا براى آنان در برابر وارث مسلمان سهمى فرض نمىگردد و ليكن صفت كفر مانعى است كه تا زمان تقسيم تركه قابل زوال استبه اين صورت كه اگر شخص كافر مسلمان شود در ارث سهيم خواهد شد ولى چنانچه تا هنگام تقسيم ارث زايل نگردد از حالت موقتبه دايم تبديل مىشود البته اين مساله خود فروضى دارد كه به برخى به اختصار اشاره مىكنيم.
الف: مورث مسلمان و وارث كافر واحد
چنانچه مورث مسلمان فوت نتمايد و ورثه وى منحصر به شخص كافر باشد، چنين مورثى در حكم متوفاى بلاوارث محسوب مىگردد كه ميراثش به بيتالمال مسلمين يا حاكم اسلامى منتقل مىگردد. (115) البته حاكم اسلامى كه بر اموال بلاوارث سلطه مىيابد وارث حقيقى مورث شناخته نمىشود، بلكه وى به عنوان متصدى اداره اموال بدون صاحب اعم از ارث و غيرارث به آن مسلط مىگردد و چون اموال شخص بلاوارث نيز همانند اموال مجهولالمالك استحاكم به عنوان ولى مسلمين آن را تملك مىكند لذا نمىتوان چنين تملكى را تحت عنوان تقسيم ارث محسوب نمود و اسلام آوردن وارث كافر را بدون اثر فرض كرد. (116)
حال اگر مال به عنوان بلاوارث به مالكيتحاكم اسلامى درآيد و سپس وارث آن مشخص گردد و مطالبه نمايد حاكم اسلامى موظف است آن را به صاحبش برگرداند. در اين مساله هم كه ارث بلاوارث محسوب مىشود و به حاكم يا بيتالمال مسلمين تعلق گرفته است، با مسلمان شدن وارث كافر كه كاشف از استحقاق وى در ارث از زمان فوت مورث مىباشد حاكم اسلامى بايستى آن را به وارث برگرداند. (117)
البته در اين ميان برخى از فقهاى شيعه عقيده دارند چنانچه وارث كافر قبل از انتقال تركه به بيتالمال مسلمان شود در آن ذى حق است و الا مانند كسى است كه پس از تقسيم تركه به اسلام گرويده باشد كه بهرهاى از ماترك ميت نخواهد برد. (118)
ب: مورث مسلمان وارثين كافر
اگر شخص مسلمانى فوت نمايد و ورثه او چند كافر باشند در اين صورت از ارث محروم هستند، حال اگر همگى مسلمان گردند كليه سهمالارث كه به حاكم اسلامى منتقل شده به آنان بازخواهد گشت و هر يك به قدر حصه خود از ماترك بهرهمند مىگردند، (119) البته ممكن است در چنين موردى تعدادى از ورثه كافر مسلمان شوند در اين حالث وارثانى كه مسلمان شدهاند مالك ماترك شناخته مىشوند و آن را بين خويش تقسيم مىكنند، حال اگر ورثه اخير كه به واسطه كفر از ارث ممنوع شدهاند قبل از اين كه وارثان تازهمسلمان شده تركه را بين خود تقسيم كنند مسلمان گردند، همانند وارثان در ارث مورث سهيم خواهند شد. (120) اما چنانچه پس از فوت مورث مسلمان تنها يك نفر از وارثان كافر مسلمان گردد چون وجود ساير ورثه كه كافر مىباشند معدوم فرض مىگردد و در واقع به هنگام فوت مورث تنها يك وارث موجود تصور مىشود و با وجود وارث واحد نيز كليه ميراث به وى منتقل شده و اسلام آوردن سايرين مؤثر در سهيم شدن آنان در ارث نخواهد شد. (121)
مرحوم ابن جنيد عقيده داشته چنانچه وارث مسلمان از لحاظ طبقه و درجه با وارث كافر مساوى باشد و عين تركه نيز تلف نشده باشد ولو اين كه تركه نيز توزيع نگشته باشد اسلام آوردن وارث كافر باعثشركت وى با وارث مسلمان مىگردد. (122)
ج: چنانچه مورث زنى باشد كه داراى فرزندانى كافر است
در اين حالت اگر چه به واسطه كفر فرزندان از تركه ميتسهمى نخواهند داشت و ليكن وجود آنان باعث تنزل سهم شوهر از نصيب اعلى به نصيب ادنى خواهد شد (123) منتهى چون بقيه ماترك قابل تعلق به وارثان كافر نيستشوهر مابقى را به عنوان رد متصرف خواهد شد. و مجالى براى انتقال به حاكم اسلامى پيش نمىآيد به عبارت ديگر ربع تركه را به عنوان فرض مىبرد و سه ربع ديگر را به عنوان رد تصاحب مىكند مشروط بر اين كه متوفى پدر و مادر نداشته باشد. با توجه به اين حالت اگر فرزندانى كه كافرند مسلمان گردند اسلام آوردن آنان مطلقا تاثيرى در سهم زوج و تصرف وى نخواهد داشت زيرا به محض فوت زوجه مسلمان، شوهر دايمى همگى ارثيه را فرضا و ردا صاحب مىشود و اسلام آوردن آنان همانند زمانى است كه تقسيم تركه صورت گرفته باشد. مشروط بر اين كه متوفى پدر و مادر نداشته باشد. (124)
البته در چنين صورتى قول ديگرى هم وجود دارد كه گفتهاند مسلمان شدن وارثان كافر باعثخواهد شد كه مابقى از ربع تركه كه شوهر به عنوان رد آن را تملك كرده به فرزندان تعلق بگيرد. (125)
د: مورث شوهر و همسر مسلمان و فرزندان كافر
چنانچه مورث شوهر باشد و ورثهاش همسر مسلمان و فرزندان كافر باشند، وجود فرزندان يا از نوههاى مورث هر چند كه كافرند و خودشان از ارث بردن محروم هستند و ليكن حاجب نقصانى زوجه وارث خواهند بود و بدين ترتيب سهم او را از ربع به ثمن تنزل مىدهند لذا زوجه سهم يك هشتم را مىبرد و بقيه تركه به حاكم منتقل مىگردد، در چنين فرضى اگر فرزندانى كه كافر بودند مسلمان شوند هر يك به قدر حصه خويش سهيم خواهد شد و حاكم اسلامى موظف است ماترك انتقالى به وى را برگرداند. (126) از فروضى كه ذكر گرديد اين نكته حاصل مىشود كه چنانچه مورثى كافر باشد هر چند قاعده اوليه اين است كه ورثه كافر از وى ارث خواهند برد ولى مسلمان شدن هر يك از آنان قبل از تقسيم تركه موجب خواهد شد كه حاجب بقيه گردد و ارثيه را به خويش اختصاص دهد، مثلا چنانچه مورثى داراى وارثانى مسلمان و كافر باشد و قبل از تقسيم تركه بين ورثه مسلمان برخى از اولاد كافر مسلمان شوند باعث مىگردد كه در ماترك با مسلمانان قبلى سهيم گردند.
بنابراين در تشريح قاعده بايد گفت اسلام آوردن هر يك از ورثه قبل از تقسيم تركه همانند اين خواهد شد كه وى به هنگام فوت مورث مسلمان بوده است، لذا هر حكمى كه در آن موقع نسبتبه وارث يا وارثان مسلمان اجرا مىگردد درباره وى نيز اجرا خواهد شد و حاجب شدن و ممنوع نمودن طبقات و درجات وراث نيز با توجه به اين نكته صورت مىگيرد.
پي نوشت ها :
113- ابن ابىجمهور، الاقطاب الفقهيه، ص154، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، قم، چاپ اول، 1410 ه .ق.
114- القواعد، كتاب الفرائض، ج4، ايضاح الفوائد، 175، شهيد اولى، اللمعة الدمشقية، كتاب الميراث، 241، مؤسسة فقه الشيعه، بيروت، بىتا.
115- ايضاح الفوائد، ج4/172؛ الخلاف، ج4/22.
116- مفتاح الكرامة، ج8/28.
117- ايضاح الفوائد، ج4/174؛ المهذفب، ج2/156؛ مختصر النافع، 225.
118- المبسوط، ج4/79، انتشارات مرتضويه، تهران، بىتا؛ الوسيله، مطبوع در الجوامع الفقهيه، 740، انتشارات جهان.
119- شرايع، ج4/815.
120- ايضاح الفوائد، ج4/174.
121- مختلف الشيعه، ج2/740، مكتبة نينوى الحديثه، افست از چاپ سنگى، 1324 ه .ق.
122- همان منبع، 740.
123- جواهر الكلام، ج39/22.
124- همان منبع، ص24؛ المهذب البارع، ج4/331.
125- النهايه، مطبوع در الجوامع الفقهيه،353، باب المواريث.
126- جواهر الكلام، ج39/21.
منبع:www.lawnet.ir
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}